مرهم زخمای دلم بود. وقتی فکر میکردم هیچ موضوع خوشحال کننده ای تو دنیا وجود نداره خنده اونم در حد قهقهه به لبام میاورد، وقتی به این باور میرسیدم که بی عرضه و دست و پا چلفتی ام خلافشو بهم ثابت میکرد

تجربه تیچینگ رو میگم! معلم بودن و با بچه ها و نوجوون ها (و اخیرا بزرگسالا) اتفاق فوق العاده ای تو زندگیم بود که همیشه شکرگذارشم.

الان تو اولای راه زندگی ام اما تصمیم جدیم اینه که تو هر سن و سِمَت و مکان و شرایطی همچنان همون میس تیچر کول و باحالی که حرفای جالب برای گفتن داره و همیشه role model من بوده، باشم. 

کلی چیز میز یاد گرفتم تو این پروسه یک ساله تیچر بودن و تلاش برای یه تیچر بهتر شدن، یاد گرفتم چجوری خلاصه ولی با مفهوم حرف بزنم، صبووووووور باشم و بدونم یه سری چیزا تو بحث آموزش زمان میبره، چجوری لبخند بزنم یا ناراحتی/خستگی روحی یا جسمی خودم رو ندیده بگیرم، چجوری تو طرح یک بحث خلاقیت داشته باشم، چجوری با آدمای مختلف و رفتارای مختلف رفتار دوستانه و محترمانه ای داشته باشم و

 

*چند روز پیش برای گرفتن اصل مدرک دبیرستانم برای تحویل به دارلترجمه رفته بودم مدرسه. معلمام جویای احوالم شدند و یکیشون گفت عه دانشگاه نرفتی؟ ینی دو سال از زندگیت حیف شد. بعدش خیلی به حرفش فکر کردم و دیدم که نه اونقدرام حیف نشدم : ) شاید حتی بیشتر از زمانی که میتونستم دانشگاه برم بالغ تر و با تجربه تر شدم.

*بازم پولم به آیلتس نمیرسه، کاش میشد دانشگاه آزاد ثبت نام نمیکردم.

*مثلا معلم زبانم ولی کلییییییییییی وقته درست و درمون کتابامو نخوندم و مطالعه جانبی انگلیسی نداشتم، پروژه زبان سوم و ایضا چهارم رو هم که بعد یه هفته رها کردم، واقعا احسنت بر من!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها